بسم الله الرحمن الرحیم

شعر،لطیفه،داستانک....سرگرمی.........

بسم الله الرحمن الرحیم

شعر،لطیفه،داستانک....سرگرمی.........

تک بیتی، دوبیتی های حضرت ارباب..(93/08/27)

سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۲:۲۸ ب.ظ

خنده کنان می رود روز جزا در بهشت


هر که به دنیا کند گریه برای حسین


***


بر گلستان ولایت تاختند


‎ غنچه را با لاله پرپر ساختند


 غنچه زیرخاروخس افتاده بود


‎ باغبان هم از نفس افتاده بود


 ظلم و طغیان و جنایت زاده شد


این چنین مزد رسالت داده شد


***


عشق با زینب تبانی کرده است


رنگ گل را ارغوانی کرده است


هست کیش رهبریت کیش او


صبر زانو می زد در پیش او


***


+ نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم آذر 1390ساعت 23:30  توسط زهرا  |  آرشیو نظرات

 


***


عالم همه قطره است و دریاست حسین


 خوبان همه بنده اند و مولاست حسین


 ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش


 از بس که کَرَم دارد، آقاست حسین


***


منزلگه عشاق دل آگاه حسین است


بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است


 از مردم گمراه جهان راه مجویید


نزدیکترین راه به الله، حسین است


***


 با آب طلا نام حسین قاب کنید


با نام حسین یادی از آب کنید


 خواهید که سربلند و جاوید شوید


 تا آخر عمر تکیه به ارباب کنید


***


 علی یک دسته گل از یاس آورد


ز طوبی شاخه ی احساس آورد


میان باغی از گل های زهرا


خوشا، ام البنین عباس آورد


***


 دریچه ی عشق و عاشقی باز شود


دل ها همه آماده پرواز شود


با نوای محرم الحرام تو حسین


ایام عزا و غصه آغاز شود


***


  پیر همه بود اگر چه او کودک بود


صبرش ز غریبی پدر اندک بود


می کرد به نی اشاره می گفت رباب


ای کاش سر نیزه کمی کوچک بود


***


 با نام حسین به سینه ها گل بزنید


از اشک به بارگاه او پل بزنید


گویید که هر زمان گرفتار شدید


بر دامن ما دست توسل بزنید


***


 هفتادو دو مجنون زلیلی شده عاقل

 

هفتادو دو فرهاد به شیرین شده واصل

 

هیهات که جان گیرد از آنها ملک الموت


جان دست حسین است نه بازیچه قاتل

 

****

 فرش بر رونق بازار حسین می نازد

 

عرش بر جلوه رخسار حسین می نازد


ابر بر اشک عزادار حسین می نازد


قبر شش گوشه به زوار حسین می نازد


کربلا هم به علمدار حسین می نازد

 

***

 

 دانی از چه رو گاه گاه آید زلزله

 

چون زمین هم میکند با نام زینب هلهله

 

دانی از چه رو گاه گاه توفان میشود 

 

 صحنه جنگیدن عباس اکران میشود

 

***

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم آذر 1390ساعت 23:18  توسط زهرا  |  آرشیو نظرات

اشعار عاشورایی

 


***


زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت


اهل عالم را زکار خویش حیران کرد و رفت


از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب


هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت


***


گرچه آن طفل سه ساله تاب در پیکر نداشت


تاب سیلى داشت تاب دیدن آن سر نداشت


تا سر بابا در آغوشش گرفت آن نازنین


بر لب او لب نهاد و از لبش لب برنداشت


***


پسر از بهر جانبازى به میدان ظفر مى رفت


پدر را سیل اشک از دیده همراه پسر مى رفت


پسر تنها نمى رفت از براى بذل جان زیرا


پسر مى رفت و دنبال سرش جان پدر مى رفت


***


چوشد به خاک و خون طپان جمال ماه هاشمى


رسید باز بر غم شه شهید ماتمى


گرفت دست بر کمر کشید ناله از جگر


اخى ز داغ تو مرا سیاه گشته عالمى


تویى غرق بحر خون شدم غریب من کنون


دگر مرا نه مونس و نه غمگسار و همدمى(ملا رضا رشتی)


***


اى که خورشید لقایت کرده عالم را منوّر


ذرّه کى بتوان کند وصف ثنایت یا ابوالفضل


مصطفى را جان نثارى مرتضى را یادگارى


جان من جان جهان بادا فدایت یا ابوالفضل


***


در لجه خون چرا نشستى عباس


بر یارى من برآر دستى عباس


دستى به کمر گرفته و مى گویم


رفتى کمر مرا شکستى عباس


***


به آبت خصم برده رشک ای مشک


مبادا که بریزی اشک ای مشک


مرا در تشنگی بگذار اما


بمان تا خیمه ها ای مشک ای مشک


***


در خیمه کسی خدا خدا می خواند


یک کودک لب تشنه دعا می خواند


ای دست چرا!چرا به خاک افتادی؟


یک قافله تشنکی تو را می خواند


***


آخر از کوی تو با دیده گریان رفتم


آمدم با تو و با لشکر عدوان رفتم


گر تو با جمله شهیدان سوی جنت رفتی


من سوی شام، بهمراه اسیران رفتم


***


بعد از این بانک عطش نشنوی ای ماه، که من


با یتیمان، به سوی کوفه ی ویران رفتم


خاک بر فرق من و خواهری من که ترا


جسم صد چاک فکندم به بیابان رفتم


سر خاک تو، که نگذاشت بمانم چون شمر


با سر پاک تو، ای مهر درخشان رفتم (ریاحین الشریعه)




خادم و بانى و مداح چه فرقى دارد ؟ 

من فقط حاجتم این است که نوکر باشم..

 

 

 

به ناز و عشوه حور و ملک نیازی نیست

همین که مست حسینیم عیشمان نوش است

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 

 

 

 

اَربـــــــــــــــــــاب جـــــــــــــــــان........

 

توبه کردم که دگر چشم چرانی نکنم 

اگر این گنبد زیبای شما بگذارد....



جانم امام مجتبئ......

 

دست مادررا نمی بوسم مگر با اعتقاد

 

 

چون النگوهاش دارد جزء گنبد می شود.......

 

 

 

 

 

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

 

که همه عمر بدهکار نگاه حسنم

 

 

 

یا کریم اهل البیت"حسن جان"

 

 

 

یک روز در مسابقه ی با برادرت/

 

خرج حسین شد همه تشویق مادری/

 

دیدی که کوچک است خودت رازمین زدی/

 

جانم فدای این همه مهر برادری...

 

 

 

 

بنویسید به طومار عمل های بدم

 

از ازل تا به ابد خادم بزم حسنم

 

 

امام حسن.ع...

 

 

 

جزامیان مدینه چقدر خوشحالند / نبود باورشان با تو هم غذا بشوند...

 

 

 

 

 

دم من هست حسن بازدمم هست حسین

 

 

 

تا نفس هست نگیرید ز من این 

 

خوشی عالم را

 

  • حسین کرمی

امام حسین(علیه السلام)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی